نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

نازنین زهرا

خوش بگذره !

الان چند روزی نازنینم رو با خودم میارم محل کارم تو کتابخونه چون مهدش بعد از ظهرا زود تعطیل میکنه دخترم حسابی شیطونی میکنه ! وهمش باید مواظب باشم سر و صدا نکنه خدا رو شکر که الان به خاطر سال نو و ایام عید زیاد شلوغ نمیشه وگر نه خیلی بد میشد ! تو این سه ساعت بعد از ظهر من به اندازه یک ماه کار خسته میشم چون همش باید مواظبش باشم ، نازنینم دخترم فردا بعد از ظهر به امید خدا میریم مسافرت و تو عسل و فاطمه و لیلا و رها و نی نی کوچولوی توی راه رو خواهی دید وهمین طور عمه ها و دایی ها و خاله و مامان بزرگا و بابایی وخلاصه همه فامیل و ان شاءالله می بینیم و من بعد از برگشتن عکسای خودت و دختر عمو و دختر عمه ها و نی نی رو میذارم تو وبلاگت .دخترم بهت خوش بگذر...
8 فروردين 1391

مسافرت عید

  چند روز دیگه نازنینم و میبریم مسافرت میخواهیم بریم دیدن خانواده هامون و همین طور نی نی کوچولویی که قراره دنیا بیاد ! دخترم این روزها خیلی شیطونتر شده قهر میکنه ! کلمه های زیادی رو تکرار میکنه و کنجکاوی بیشتری میکنه همچنین نسبت به من هم خیلی حساستر شده اصلا دوست نداره کسی غیر از خودش رو با من ببینه ! الان دخترم تو مهدکودکه و من هم سر کارم دلم براش خیلی تنگ شده مخصوصا بعد از چند روز تعطیلی که باهاش بودم .امیدوارم این مسافرت برای دخترم خوش بگذره و چیزای زیادی یاد بگیره   ...
6 فروردين 1391

پایان سال 90

فردا آخرین روز از سال ١٣٩٠ هست و امسال عید رو ما اینجا دور از خانواده هامون هستیم و به امید خدا ٢٦ فروردین نازنینم صاحب یه دختر دایی میشه و ما برای دیدن کوچولو میریم تبریز ، امیدوارم که به سلامتی نی نی ما بیاد و دخترم صاحب یه همبازی بشه ، حالا که سال داره تموم میشه آرزوهای خوبی برای همه دارم مخصوصا دخترم نازنین زهرام دلم میخواد همیشه در پناه خداوند متعال سربلند زندگی بکند و همیشه زندگی سعادتنمدی را برایش از ایزد منان خواهانم امیدوارم سال پرخیر و برکتی برای همه باشه ان شا الله . ...
28 اسفند 1390

کابوس واکسن 5/1 سالگی

بالاخره واکسن 5/1 سالگی نازنینم  رو زدیم ولی برخلاف وحشتی که من ازش داشتم و هرشب کابوسش رو می دیدم چیزی نبود واقعا مثل واکسن های دیگه اش بود خیلی عادی و معمولی یه تب ساده و دو روز مراقبت ازکودک همین ! خدا رو شکر به خیر گذشت . ...
28 اسفند 1390

واكسن يك سال و نيمگي

چهارشنبه 17 اسفند نازي من بايد واكسن 5/1 سالگي اش رو بزنه خيلي نگرانش هستم چون خودم هم شاغلم و در شهري دور از خانواده هامون هستيم خيلي استرس دارم اميدوارم كه بچه ام زياد اذيت نشه .
15 اسفند 1390

بدون عنوان

  نازنین زهرا خانم ما دیگه الان حسابی بدو بدو می کنه و تا میتونه شیطون شده ! هر روز که می گذره بیشتر از روز قبل دوست داشتنی تر و شیرین تر میشه ، بعضی وقتها از کاراش تعجب می کنم و بعضی وقتها هم ذوق زده میشم ، دنیای بچه ها خیلی دوست داشتنی و قشنگه و همین باعث شیرینی زندگی ما بزرگترهاست . ...
1 دی 1390

بدون عنوان

امروز نازنین می خواد بره به مسافرت ،شاید عید فطر را بتونه پیش بابا بزرگ ومامان بزرگاش باشه  .
8 شهريور 1390

ناناز

نازنین من دیگه کم کم داره بزرگ میشه اون داره ازبالا دوتا دندون در میاره یعنی دندوناش الان نصفه نیمه در اومدند ، کم کم می خواد خودش به تنهایی بایسته وبرای چند ثانیههم  که وای میاسته خیلی ذوق زده میشه، اون  با خنده های شیرینش شادی را برای ما به ارمغان آورده امیدوارم همیشه شاد زندگی کند.   ...
30 مرداد 1390