نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

نازنین زهرا

بدون عنوان

نازنین خانم من دیگه برای خودش حسابی خانم خانما شده ! دیگه الان قشنگ حرف میزنه برای خودش شعر میخونه . . تاب تاب عباسی ....اتل متل توتوله .....یه توپ دارم قلقلیه .....پاییزه و پاییزه برگ درخت میریزه ......توپولویم توپولو.....قورقور قورباغه.....البته همشون ویه جورایی دست و پاشکسته به زبون خودش میخونه ! خوشکل خانمی ما خیلی شیطون شده هر خراب کاری که میکنه یا میندازه گردن بابا یا نی نی عروسکه ! نازنازی مامان ،این روزها حسابی بلبل زبان شدی گلم گاهی وقتها از حرفهایی که میزنی تعجب میکنم مامان پاشو دیگه ...یا وقتی موش و گربه رو نگاه میکنی هی داد میزنی : ولش کن دیگه ،نکن دیگه .....بعضی وقتها هم نی نی عروسکه رو میذاری رو پاهات و درست همون حرفهایی ...
10 مرداد 1391

بدون عنوان

دخترم تازگیا میتونه جملات کوتاه دوکلمه ای ساده رو بیان بکنه ، دقیقا اولین جمله دو کلمه ای ساده اش رو روز ٢٨ اردیبهشت گفت : (مامانی بیا )و از اون موقع مرتب جملات ساده رو میگه و تکرار میکنه و جدیداً هم ورد زبونش این جمله شده : عزیزم بیا . ...
21 خرداد 1391

خوش بگذره !

الان چند روزی نازنینم رو با خودم میارم محل کارم تو کتابخونه چون مهدش بعد از ظهرا زود تعطیل میکنه دخترم حسابی شیطونی میکنه ! وهمش باید مواظب باشم سر و صدا نکنه خدا رو شکر که الان به خاطر سال نو و ایام عید زیاد شلوغ نمیشه وگر نه خیلی بد میشد ! تو این سه ساعت بعد از ظهر من به اندازه یک ماه کار خسته میشم چون همش باید مواظبش باشم ، نازنینم دخترم فردا بعد از ظهر به امید خدا میریم مسافرت و تو عسل و فاطمه و لیلا و رها و نی نی کوچولوی توی راه رو خواهی دید وهمین طور عمه ها و دایی ها و خاله و مامان بزرگا و بابایی وخلاصه همه فامیل و ان شاءالله می بینیم و من بعد از برگشتن عکسای خودت و دختر عمو و دختر عمه ها و نی نی رو میذارم تو وبلاگت .دخترم بهت خوش بگذر...
8 فروردين 1391

مسافرت عید

  چند روز دیگه نازنینم و میبریم مسافرت میخواهیم بریم دیدن خانواده هامون و همین طور نی نی کوچولویی که قراره دنیا بیاد ! دخترم این روزها خیلی شیطونتر شده قهر میکنه ! کلمه های زیادی رو تکرار میکنه و کنجکاوی بیشتری میکنه همچنین نسبت به من هم خیلی حساستر شده اصلا دوست نداره کسی غیر از خودش رو با من ببینه ! الان دخترم تو مهدکودکه و من هم سر کارم دلم براش خیلی تنگ شده مخصوصا بعد از چند روز تعطیلی که باهاش بودم .امیدوارم این مسافرت برای دخترم خوش بگذره و چیزای زیادی یاد بگیره   ...
6 فروردين 1391

پایان سال 90

فردا آخرین روز از سال ١٣٩٠ هست و امسال عید رو ما اینجا دور از خانواده هامون هستیم و به امید خدا ٢٦ فروردین نازنینم صاحب یه دختر دایی میشه و ما برای دیدن کوچولو میریم تبریز ، امیدوارم که به سلامتی نی نی ما بیاد و دخترم صاحب یه همبازی بشه ، حالا که سال داره تموم میشه آرزوهای خوبی برای همه دارم مخصوصا دخترم نازنین زهرام دلم میخواد همیشه در پناه خداوند متعال سربلند زندگی بکند و همیشه زندگی سعادتنمدی را برایش از ایزد منان خواهانم امیدوارم سال پرخیر و برکتی برای همه باشه ان شا الله . ...
28 اسفند 1390

کابوس واکسن 5/1 سالگی

بالاخره واکسن 5/1 سالگی نازنینم  رو زدیم ولی برخلاف وحشتی که من ازش داشتم و هرشب کابوسش رو می دیدم چیزی نبود واقعا مثل واکسن های دیگه اش بود خیلی عادی و معمولی یه تب ساده و دو روز مراقبت ازکودک همین ! خدا رو شکر به خیر گذشت . ...
28 اسفند 1390

واكسن يك سال و نيمگي

چهارشنبه 17 اسفند نازي من بايد واكسن 5/1 سالگي اش رو بزنه خيلي نگرانش هستم چون خودم هم شاغلم و در شهري دور از خانواده هامون هستيم خيلي استرس دارم اميدوارم كه بچه ام زياد اذيت نشه .
15 اسفند 1390

بدون عنوان

  نازنین زهرا خانم ما دیگه الان حسابی بدو بدو می کنه و تا میتونه شیطون شده ! هر روز که می گذره بیشتر از روز قبل دوست داشتنی تر و شیرین تر میشه ، بعضی وقتها از کاراش تعجب می کنم و بعضی وقتها هم ذوق زده میشم ، دنیای بچه ها خیلی دوست داشتنی و قشنگه و همین باعث شیرینی زندگی ما بزرگترهاست . ...
1 دی 1390